پنجشنبه

*خـــــــدا*

*خـــــــدا*

*خــــــــــــــــــدا*

*خـــــــــــــــــــــــــدا*

*خـــــــــــــــــــــــــــــــدا*

*خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا*

*خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا*

*با تو حکایتی دگر، این دل ما بسر کند*

*شــب سیاه قصه را، هوای تو سحــر کند*

*باور مـــــا نمی شود، در سر مــا نمی رود*

*از گــــــذر سینه ی مــــــا، یــاد دگر گذر کند*

*شکوه بســـــــی شنیده ام، از دل درد کشیــــده ام*

*کور شـــــود، جز تـــــو اگر، زمزمه ای دگــــر کند*

*مقصــد و مقصــودم تویـــی، عشقمـــو معبـــــودم تویـی*

*از تـو حـــــذر نمــــی کنــد، سایـــــه اگــــــر سفــــر کنـــــد*

*چاره ی کار ما تویی، یاور و یار ما تویی*

*تؤبه نمـــی کند اثــر، مرگ اگر اثــر کنـد*

*مجــــــرم آزاده منم، تن به جـــزا داده منم*

*قاضی درگاه تویـــی، حکم سحرگاه تویــی*

نامه ی چاپلین به دخترش(من فرشته نبودم )

ژرالدین ! دخترم،

اینجا شب است... شب نوئل؛ در قلعه ی کوچک من همه ی این سپاهیان بی سلاح خفته اند، نه تنها برادر و خواهر تو ، حتی مادرت. به زحمت توانستم بی آنکه این پرندگان خفته را بیدار کنم خود را به این اتاق کوچک نیمه روشن ، به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم .

من از تو بس دورم خیلی دور... اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر تو را از چشم خانه ی من دور کنند؛تصویر تو آنجا روی میز هم هست ،تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست ، اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی صحنه ی پر شکوه شانزه لیزه هنرنمایی می کنی ؛ این را می دانم، و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدم هایت را می شنوم، و درین ظلمات زمستانی برق ستارگان چشمانت را می بینم . شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و پرشکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده، شاهزاده خانم باش و برقص ، ستاره باش و بدرخش ، اما اگر قهقه ی تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند ، ترا فرصت هشیاری داد ، در گوشه ای بنشین ، نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار، من پدر تو هستم ژرالدین! من چارلی چاپلین هستم ! وقتی بچه بودی شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم : قصه ی زیبای خفته در جنگل،قصه ی اژدهای بیدار در صحرا ، خواب که به چشمان پیرم می آمد طعنه اش می زدم و می گفتم: برو! من در رویای دخترم خفته ام ، رویا می دیدم ژرالدین، رویا...رویای فردای تو ، رویای امروز تو............................

هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای اورا می شکند

.....

یکشنبه

دموی آلبوم جديد و فوق العاده زيبای علی اصحابی

آلبوم تو راست میگی بالاخره پس از سه سال انتظار موفق به دریافت تمامی مجوزهای لازم از

دفتر موسیقی ارشاد شد . این آلبوم اوایل اردیبهشت سال 89 از طریق کمپانی ایران گام وارد

بازار خواهد شد. این آلبوم بی شک یکی از بهترین آلبوم های سال 89 خواهد بود

تنظیم این آلبوم رو الياس شيرزاد , كوشان حداد , انوشيروان تقوی و اشكان آبرون انجام دادند